روزی دم یک روباه در حادثه ای قطع شد، روباه های گروه پرسیدند دم ات را چی شد ؟
چون روباهها نسلی مکار می باشند، گفت خودم قطع اش کردم.
روزی دم یک روباه در حادثه ای قطع شد، روباه های گروه پرسیدند دم ات را چی شد ؟
چون روباهها نسلی مکار می باشند، گفت خودم قطع اش کردم.
دیدم خیلی ها در حال آماده شدن برای زیارت اربعین حسینی هستند، خواستم یادی کنم از این تصاویر ناب عاشقی که در هیچ کجای دنیا و هیچ مناسبت دیگری یافت نمی شود.
این عاشقانه ها مخصوص حسین علیه السلام است و بس
او فقط عاشق است
کودکی بودم پر از غوغای خود / کودکانه گرم بازی های خود
مثل دیگر کودکان در کند و کاو / دلنشین و دلفریب و کنجکاو
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ 1
و جن و انس را نیافریدم مگر براى آنکه مرا عبادت کنند
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ۚ وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِکَ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ 2
خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین قرار دهد، همان گونه که کسانى پیش از ایشان را جانشین کرد، و قطعاً دینى را که خداوند براى آنان پسندیده است، براى آنان استقرار و اقتدار بخشد و از پى ترسشان امنیّت را جایگزین کند، تا (تنها) مرا بپرستند و چیزى را براى من شریک نگیرند، و هر کس بعد از این، کفر ورزد پس آنان همان فاسقانند.
در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!! به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت:این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند. شیخ بهائی گفت:کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ 1
ای کسانی که ایمان آوردهاید! آن گونه که حق تقوا و پرهیزکاری است، از خدا بپرهیزید! و از دنیا نروید، مگر اینکه مسلمان باشید!
1. سوره آل عمران، آیه 102
وقتی تب فوتبال داغ می شود، بی اختیار تنم می لرزد.
نه به خاطر حال و هوای هیجانی اش، بیشتر به خاطر حس جنایی اش!!!
شریعتی را می شناسم؛ نزدیکتر از خیلی ها. از دل رنجور و زخم خورده اش می شناسم.
از آنجایی که انسانیت را فریاد زد. اما دیگری فقط سکوت مرگباری دید و بس!
او را شناختم از برادرانه اش برای برده مصری که رنج انسانیت را سرود. یا بهتر بگویم؛ رنج انسان نبودن را فریاد کشید.
«آری اینچنین بود برادر»